یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

آرشای مامان و بابا

سونوگرافی اول

سلام قربونت برم الهی امروز 5شنبه با بابایی رفتیم بیمارستان مادر و کودک قرار شد سزارین کنم و تو رو اونجا دنیا بیارم عزیزم ساعت 12 هم رفتیم مطب خانم دکتر ناهید احمدی و سونو داخلی انجام داد و گفت یه دونه هست و قلب و همه چیزش تشکیل شده قربونت برم من منتظر اومدنت هستیم بیصبرانه عکس سونو رو برات میذارم امروز دکتر گفت سن حاملگیت 6هفته و 3روزه گفت احتمالا تیر دنیا بیاد خیلی دوستت دارم کنجدم راستی امروز از بیمارستان برات 6تا کتاب قصه خریدم اسمشون:دخترک موطلایی،سرزمین کوتوله ها،تاشی آتش پاره،مری مرتب ، تاتی کوچولو میخنده  شیرینه مثل قنده ،سنجابها در مدرسه زودی بیا تا مامانی برات بخوندشون ...
30 آذر 1391

چشم انتظار

سلام کنجدنازم امروز تو  بیست و سه روزه شدی عزیزم فقط مامانی چشم انتظاره ببینه تو خودت تنها اومدی یا با یه کنجد همبازیه دیگه باید یکی دو هفته دیگه برم سونو که صدای قلب نازتو با تعداد جنین رو برام مشخص کنن خدا تو رو به این وقت اذون کمکم کن که کنجد یا کنجدام سالم باشن کمک کن اگه خیره کنجدام باشن کمک کن یه 2قلوی ناز باشن مهم نیست دخمل باشه یا پسل ناز فقط 2 قلوی سالم باشن مامانی بره نماز بخونه عزیزم خیلی دوستتون دارم ...
23 آذر 1391

ناامیدی و گریه مامانه کنجد

روز11آذر صبح زود از خواب بیدار شدم و بی بی چک گذاشتم جوابش منفی شد خیلی نا امید شدم ساعت 6صبح بود همه خواب بودن خیلی گریه کردم تا ظهر عصبی بودم وبد اخلاق دیگه کامل قید تو رو زده بودم عزیزم عصر به بابایی گفتم بعد از اینکه کلاست تموم شد برام 3تا بی بی چک بخر پدر جونت میخواست بره بیرون با عمو افشین. منم به عمو گفتم 3تا بی بی چک برام بخر بیار به بابایی هم اس دادم که دیگه نخره ولی پیامم نرفته بود برای بابایی خلاصه شب 6تا بی بی چک به دست من رسید منم دیدم زیاد شده گفتم همین امشب یکیشو استفاده کنم وااااااااااااااااااااااااااای عزیزم باورم نمیشد یه هاله خیلی کمرنگ افتاده بود ولی برای من و بابایی ...
20 آذر 1391
1